این روز ها این قدر های شده ایم که هرکس می بیندمان شک می کند ما همان قبلنی هه هستیم...یک جور هایی قر در کمرمان جمع است، پایه شده ایم برای چرخش پوچ در سطح شهر، گیر کردن پشت ترافیک و استفاده از ضبط ماشین به عنوان عامل تحریک قر...عجیب آن که رپ تخمی فارسی گوش می دهیم و لذت می بریم، تا چهارتا فحش آبدار در شعر نباشد به تنمان نمی چسبد و راک هم تا هارد نباشد انگار لالایی است.
امتحان می دهیم و گند می زنیم و بعد می رویم بوفه سور می دهیم و می خندیم...
دو دقیقه تنها که می نشینیم داخل اتاقمان اگار سقف دارد می آید روی سرمان، می رویم بیرون...
نفرتمان از دانشگاه به طور مسخره ای به علاقه تبدیل شده است...علاقه که نه یک جور هایی عشق...:)
بله...این روزها این قدر های شده ایم که همه فهمیده اند، و البته دیگر به نظر هیچ کس راز آلود و مایوس و دپرس و تنبل و عاشق و خرخون و هیچ کوفت دیگری نیستیم...
این ها که گفتم خوب است...