آدم بده زن رو به زور سوار هلی کوپتر کرد. پلیس ها همه عقب وایساده بودند، کاری ازدستشون بر نمی اومد. هلی کوپتر که رفت بالا هلی کوپتر پلیس تازه رسید، وقتی خواست بهش نزدیک بشه، آدم بده در هلی کوپتر رو باز کرد و نشون داد که اگه نزدیک بشن، زن رو پرت می کنه پایین.
رییس پلیس که فقط به فکر این بود که درجه بگیره، به هلی کوپتر گفت که از آدم ربا دور نشید...آدم بده اعصابش خورد شد، زن رو پرت کرد پایین.
زن اول می ترسید ولی وقتی که توی هوا معلق شد، دیگه ترسی احساس نمی کرد، یه چیزی بهش می گفت سوپرمن میاد نجاتش می ده...به جای مرگ به اون لحظه فکر کرد.اون لحظه ای که توی بغل سوپرمن می افته، این که چند نفر حاضرند تا هرچی بدن تا جای اون باشن، داشت که فکر می کرد که بدن سوپرمن چقدر گرمه...این که وقتی گذاشتش زمین چه اتفاقی بینشون می افته...داشت به فرنچ کیسی فکر می کرد که به بهانه ی تشکر می خواست بکنه...یعنی لب های سوپرمن چه مزه ای داره؟...دستای سوپرمن...........بوووومممممممم
این اولین باری بود که سوپرمن خواب موند.
خاتمی دروغ گوی با اخلاق هم آمد.