حالا که این همه آدم توی زندان است و هر روز اعترافشان را می گیرند و داغ داغ برای ما پخش می کنند و ما خشک خشک نگاه می کنیم، یک جورهایی ناراحت می شویم و بعد نا امید می شویم و بعد شب که می رویم توی فیس بوک لینک می گذاریم برای هم، که فلانی را گفتند یا بگو و یا می کشیمت، یا با فلان کسکت، فلان عمل را میکنیم یا ... حرف های توی تلویزیون یادمان می رود و دوباره لینک فلانی افشا کرد و فلانی فلانی را به مناظره خواند و ... می گذاریم... یک جورهایی مثل تیمی می شویم که سه بر هیچ عقب است و دقیقه ی هشتاد گل می زند و همه می دوند تا توپ را دوباره بگذارند وسط زمین.
می خوام در مورد یک درجه بدتر براتون بگم. فکر کنید که همه ی این ها که توی زندان اند، مورد رفعت اسلامی قرار بگیرند و آزاد شوند. همه ی ما منتظریم که تا از در اومدن بیرون بگن که داخل زندان با ما چه کردند و به زور اغتراف گرفتن و بهمون این رئ دادن که بخوریم و ... ولی احتمال این که یک نفر از کل این افراد چنین چیزی بگه تقریبا صفره. فردای روز آزادی شما دیگه اسمی از خیلی از اون ها نمی شنوید. دیگه حرفی نمی زنند که شما بشنوید. با بعضی هم مصاحبه می کنند و اگر حرف های قبلی رو تکرار نکنند، حرف های قبلی رو تکذیب نمی کنند. این اتفاقیه که می افته هر چند ما ازش بدم بیاد.
برای این خودتون رو آماده کنید. برای نا امید نشدن خودتون رو آماده کنید.

چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگینه شکسته ای است
که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب که راه بسته می نمایدت
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش