مرد عینکی پشت سر هم سیگار می کشید و چشمهایش فقط دنبال دخترهای داخل پیاده رو بود. خیابان که تنگ تر شد، مردم مجبور بودند از وسط ماشین ها رد شوند. دختری با مانتو خاکستری که کمرش حسابی تنگ بود و انتهای مانتو روی باسنش به شکل تمسخر آمیزی تکان می خورد و شلواری به سبک سندباد پوشیده بود که گشاد بود و روی مچ پا، کش می شد؛ از کنار ماشین رد شد. مرد عنکش را که چند دقیقه ای بود که روی سرش گذاشته بود، روی چشمش گذاشت و پلک هایش را گویی که چیزی را باور نمی کند تکان داد.
مرد از ماشین پیاده می شود و عنکش را از صورتش بر می دارد. سیگاری روشن می کند و پکی می زند. سیگار را که برمی دارد می گوید: آره این جوریه که توی این ماه رمضونی وسط ظهر باس کار کنی. می دونی عجیب می خورن این رییس روسا. عجیب دارن دزدی می کنن...اونم به نام اسلام...آخه اگه بی دین بودن ادم چیزیش نمی شد ولی...همین کارا رو کردند که خدا هم از مملکت رو برگردونده....
.بغل دستی اش روزه است و او به سیگار کشیدن ادامه می دهد: اینا گند زدن به اسلام و ... .
چند دقیقه بعد بی مقدمه گفت: دختره رو دیدی؟ دختره وضعش خراب بود،تابلو بود...نه؟ و من چیزی نمی گویم. جواب که دریافت نمی کند، ادامه می دهد: خیلی ببخشید...خیلی ببخشید ولی توی این ج. ا. اتفاقی افتاده که باور کردنی نیست! اصلا در جهان تکه! توی ج. ا. کووون ارزش خاصی پیدا کرده!(و کون را چه غلیظ ادا کرد!) آره آدم باید نیگا کنه ببینه کجای دنیا کسی این جوری کونش رو می اندازه بیرون؟ اصلا توی کل دنیا کجا این قدر کونا گنده است؟ کجا با کونه گنده شلوار تنگ می پوشند؟ و ده دقیقه در باره نقش کون در ج.ا. سخنرانی می فرمایند.